قالَ علیه السلام : اِتَّقُوا اللّهُ وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّوا الاْ مْرَ إلَیْنا، فَعَلَیْنا  

الاْ صْدارُ کَما کانَ مِنَّا الاْ یراُ، وَ لا تَحاوَلُوا کَشْفَ ما غُطِّیَ عَنْکُمْ.

فرمود: از خدا بترسید و تسلیم ما باشید، و امور خود را به ما واگذار کنید، چون وظیفه ما است که شما را بى نیاز و سیراب نمائیم همان طورى که ورود شما بر چشمه معرفت به وسیله ما مى باشد؛ و سعى نمائید به دنبال کشف آنچه از شما پنهان شده است نباشید.  

دلم دوباره ببین که شده پریشانت
عزیز فاطمه ای جان من به قربانت

برای روز ظهورت، برای آمدنت
چقدر مانده که کامل شوند یارانت؟

بگو چگونه بیایم چگونه آقا جان
به جستجوی تو و خیمه و بیابانت

به که قسم بخورم بی تو من کم آوردم
بس است این همه دوری بس است هجرانت

تو را قسم به صبوری قلب منتظران
عزیز فاطمه برگرد سوی کنعانت

عدالت علوی تو خواب این شهر است
فدای آن لبه ی ذوالفقار برانت

اگر چه لایق احسان تو نبودم من
همیشه شامل من بوده است احسانت

از این حجاب پر از ابر آسمان، آخر
ظهور می کند آن روی ماه پنهانت
+ نوشته شده در  جمعه سی و یکم تیر ۱۳۹۰ساعت ۲:۱۲ ب.ظ  توسط علی  | 
 
 
آیت‌الله‌العظمی وحید خراسانی از مراجع عظام تقلید در آستانه فرارسیدن نیمه شعبان در بیانات گهرباری عظمت ماه شعبان و مولود موعود آن را بیان کرده و عموم دلباختگان به حضرت حجت(عج) را به قرائت دسته‌جمعی دعای فرج در شب نیمه شعبان دعوت نمودند
به گزارش شبكه خبری صداقت ، متن کامل سخنان معظم‌له که در جمع تعدادی از جوانان و دانشجویان در مشهد مقدس ایراد شده به شرح ذیل است:


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۹۰ساعت ۸:۹ ب.ظ  توسط علی  | 

السلام علیک یا صاحب الزمان

ولادت
ولادت حضرت مهدی صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه ، نيمه شعبان سال 255يا 256 هجری بوده است . پس از اينکه دو قرن و اندی از هجرت پيامبر ( ص ) گذشت ، و امامت به امام دهم حضرت هادی ( ع ) و امام يازدهم حضرت عسکری ( ع ) رسيد ، کم کم در بين فرمانروايان و دستگاه حکومت جبار ، نگراني هايی پديد آمد . علت آن اخبار و احاديثی بود که در آنها نقل شده بود : از امام حسن عسکری ( ع ) فرزندی  تولد خواهد يافت که تخت و کاخ جباران و ستمگران را واژگون خواهد کرد و عدل و داد را جانشين ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود . در احاديثی که بخصوص از پيغمبر ( ص ) رسيده بود ، اين مطلب زياد گفته شده و به گوش زمامداران رسيده بود . در اين زمان يعنی هنگام تولد حضرت مهدی ( ع ) ، معتصم عباسی  ، هشتمين خليفه عباسی ، که حکومتش از سال 218هجری آغاز شد ، سامرا ، شهر نوساخته را مرکز حکومت عباسی  قرار داد . اين انديشه - که ظهور مصلحی پايه های حکومت ستمکاران را متزلزل مي نمايد و بايد از تولد نوزادان جلوگيری کرد ، و حتی مادران بيگناه را کشت ، و يا قابله هايی را پنهانی به خانه ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند - در تاريخ نظايری دارد . در زمان حضرت ابراهيم ( ع ) نمرود چنين کرد . در زمان حضرت موسی ( ع ) فرعون نيز به همين روش عمل نمود . ولی خدا نخواست . همواره ستمگران مي خواهند مشعل حق را خاموش کنند ، غافل از آنکه ، خداوند نور خود را تمام و کامل مي کند ، اگر چه کافران و ستمگران نخواهند . در مورد نوزاد مبارک قدم حضرت امام حسن عسکری ( ع ) نيز داستان تاريخ به گونه ای  شگفت انگيز و معجزه آسا تکرار شد . امام دهم بيست سال - در شهر سامرا - تحت نظر و مراقبت بود ، و سپس امام يازدهم ( ع ) نيز در آنجا زير نظر و نگهبانی حکومت به سر مي برد . " به هنگامی که ولادت ، اين اختر تابناک ، حضرت مهدی ( ع ) ، نزديک گشت ، و خطر او در نظر جباران قوت گرفت ، در صدد بر آمدند تا از پديد آمدن اين نوزاد جلوگيری کنند ، و اگر پديد آمد و بدين جهان پای  نهاد ، او را از ميان بردارند . بدين علت بود که چگونگی احوال مهدی ، دوران حمل و سپس تولد او ، همه و همه ، از مردم نهان داشته مي شد ، جز چند تن معدود از نزديکان ، يا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسکری ( ع ) کسی او را نمي ديد . آنان نيز مهدی  را گاه بگاه مي ديدند ، نه هميشه و به صورت عادی " .


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۹۰ساعت ۷:۱۱ ب.ظ  توسط علی  | 

یا صاحب الزمان(عجل الله تعالی لک الفرج)

جهان در تپش آمدنت به لرزه درآمده است.

بادها پراکنده در هر سو، ستم‌باره‌های خویش را بر دوش می‌کشند.

اهل زمین، ثانیه شمارها را مرتب نگاه می‌کنند.

یک منجی، فقط یک منجی است که می‌تواند آنها را از درد و رنج و غم خلاصی بخشد.

درختان گیسوان پریشان خویش را فصل به فصل به دست زمان می‌سپارند تا زردی و سرمای زندگی را به

ساعت سرسبزی جوانه‌هایشان برساند.

دل‌ها در غربت خاک، غریبه و تنها جان می‌دهند.

ماهیان قلب‌ها خشک‌سالی محبت و مهربانی را تاب نمی‌آورند.

چشم‌ها چشمه‌های خشکی شده‌اند که کمتر به اشک شوق می‌اندیشند که گریه‌های فراق، آنان را

امان نمی‌دهد.

تشنگی بر اعماق و ریشه این دیار نفوذ کرده و تندیس‌ها تاب ایستادن را بیش از این ندارند.

کشتی‌های عدالت و انصاف در هیاهوی بی‌امواج صدایشان به گِل نشسته‌اند و ناخدایان خدانشناس،

هنوز در ادعای حق‌طلبی خویشند.

هر روز که عرش از صدای ضجه ستم‌دیدگان به لرزه درمی‌آید، زمین، چهار ستونش فرو می‌ریزد.

لرزش بر اندام آدمیان افتاده.

قدم‌هایشان سست شده، ایستاده‌اند؛ اما غبارهایی را می‌مانند در هوا.

هستند؛ ولی گویی کسی جز خودشان نیست!

نیستند؛ ولی چنان در خویش حل شدند که گویی هستی، جز آنها نیست.

خندانند؛ ولی در اعماق روح خویش چیزی ندارند جز اشک و عذاب.

گریانند؛ ولی نمی‌دانند بهانه این همه سختی و اشک چیست؟!

فضا، زمین، زمان، آسمان، دریا، انسان و هر آنچه در هستی است، در خلاءی عظیم غوطه‌ور است. همه

چیز در حال غرق شدن است. همه چیز در حال از بین رفتن است.

همه چشم به نجات دهنده‌ای دوخته‌اند که دست‌های رها و خالی را بگیرد و از این فضای در حال سقوط

نجات بخشد.

سخت است؛ سخت است هر روز چشم بگشایی و خورشید را ببینی که طلوع کرده، بی‌آنکه خبری از

آمدن تو آورده باشد.

سخت است هر روز به سرخی غروب بکشانی و در تیرگی شب فرو روی، بی‌آنکه به آرامشش

دست‌یابی.

سخت است تا آخر هفته روز شماری کنی و روز هفتم بلند شوی و باز هم هیچ کس را در آن سوی جاده

نبینی.

سخت است پنجره را باز کنی و به دور دست‌ها خیره شوی و هیچ چیز جز چشم‌های منتظر کاج‌ها

نبینی.

جاده‌های کشیده شده تا آن طرف انتظار. چشم‌های خیره شده به روبه‌رو ...‌.

پنجره‌های گشوده شده، فریادرسی را می‌خواهد که خواب ستم و بی‌عدالتی را بر آشوبد.

سواری را می‌خواهد که منتظرانش او را از پشت شیشه‌های به شوق آمده، ببینند.

جهان تو را می‌خواهد.


 گردآوری :گروه ادبیات تبیان زنجان

http://www.tebyan-zn.ir/persian_literature.html

+ نوشته شده در  جمعه هفدهم تیر ۱۳۹۰ساعت ۴:۱۲ ب.ظ  توسط علی  | 

بيا که رايت منصور پادشاه رسيد
نويد فتح و بشارت به مهر و ماه رسيد

جمال بخت ز روي ظفر نقاب انداخت
کمال عدل به فرياد دادخواه رسيد

سپهر دور خوش اکنون کند که ماه آمد
جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسيد

ز قاطعان طريق اين زمان شوند ايمن
قوافل دل و دانش که مرد راه رسيد

عزيز مصر به رغم برادران غيور
ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسيد

کجاست صوفي دجال فعل ملحدشکل
بگو بسوز که مهدي دين پناه رسيد

صبا بگو که چه‌ها بر سرم در اين غم عشق
ز آتش دل سوزان و دود آه رسيد

ز شوق روي تو شاها بدين اسير فراق
همان رسيد کز آتش به برگ کاه رسيد

مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول
ز ورد نيم شب و درس صبحگاه رسيد

غزلي از ديوان حافظ

+ نوشته شده در  جمعه هفدهم تیر ۱۳۹۰ساعت ۳:۳۴ ب.ظ  توسط علی  | 

امان زلحظه غفلت که تو شاهدم باشی

+ نوشته شده در  جمعه سی ام اردیبهشت ۱۳۹۰ساعت ۸:۹ ق.ظ  توسط علی  | 

یا مهدی (عجل الله فرجه)

شك نيست كه دشمن خزان  مي‌آيد

اميد      بهار      باوران        مي‌آيد

اين باغ     دوباره    مي‌شكوفد از تو

آن روز كه       صاحب الزمان مي‌آيد

بهمن نشاطي

+ نوشته شده در  جمعه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۰ساعت ۱۲:۲۵ ب.ظ  توسط علی  | 

یا صاحب الزمان آجرک الله فی مصیبة

جدتک الزهراء(سلام الله علیها)

ای آخرین توسل سبز دعای ما

آیا نمیرسد به حضورت دعای ما؟

شنبه،دوباره شنبه، دوباره سه نقطه چین…

بی تو چه زود میگذرد هفته های ما

+ نوشته شده در  جمعه بیست و ششم فروردین ۱۳۹۰ساعت ۴:۳۰ ب.ظ  توسط علی  | 

السلام علیک یا صاحب الزمان (عجل الله فرجه )

از فراقت به جواني همگي پير شديم
بي تو از وادي دنيا همگي سير شديم
 
بي خود از حادثه ي عشق تو ديوانه و مست
عاشق کوي تو گشتيم و زمين گير شديم
 
تا که وصفي ز کمان و خم ابروي تو رفت...
در پي ديدن رويت همگي تير شديم
 
از کمان خانه ي زلفت همه بالا رفتيم
در سراشيبي ابروت سرازير شديم

گو گدايان در اين خانه بيايند که ما
از گدايي به در تو همگي مير شديم
 
عاشقان همچو رها در گرو بند تو اند...
جمله در حلقه ي تو در غل و زنجير شديم

 

+ نوشته شده در  جمعه نوزدهم فروردین ۱۳۹۰ساعت ۸:۱۱ ق.ظ  توسط علی  | 

۱۲ فروردین

روز استقرار جمهوری اسلامی و

 تحقق وعده الهی به صالحان و انشاالله زمینه سازی

 ظهور حضرت حجت ارواحنا و ارواح العالمین له الفداءبر همه

منتظران وبخصوص ملت غیور ایران مبارک باد

+ نوشته شده در  جمعه دوازدهم فروردین ۱۳۹۰ساعت ۱:۳۹ ب.ظ  توسط علی  | 

خبر آمد خبری در راه است

مبتلا کرده است دل ها را به درد دوری اش

نرگس پنهان من با مستی اش مستوری اش

آه می دانم که ماه من سرک خواهد کشید

کلبه ی درویشی ام را با همه کم نوری اش

آسمانی سر به سر فیروزه دارد در دلش

گوش ها مست تغزل های نیشابوریش

یک دم ای سرسبزی یک دست در صورت بدم

تا بهاران دم بگیرد با گل شیپوری اش

ماه میگردد به دنبال تو هر شب سو به سو

آسمان را با چراغ کوچک زنبوری اش

آنک آنک روح خنجر خورده ی فردوسی است

لا به لای نسخه ی سرخ ابو منصوری اش

بوسه نه جمع نقیضن است در لب های او

روزگار تلخ من شیرین شده است از شوری اش

گر بیایی خانه ای میسازم از باران و شعر

ابرهای آسمان ها پرده های توری اش

+ نوشته شده در  جمعه دوازدهم فروردین ۱۳۹۰ساعت ۱۱:۲۵ ق.ظ  توسط علی  |